شاعرانه

آخرین مطالب
  • ۹۳/۱۲/۱۳
    -
  • ۹۳/۱۲/۱۰
    -
  • ۹۳/۱۱/۲۳
    -
  • ۹۳/۱۱/۲۱
    -
  • ۹۳/۱۱/۱۸
    -
  • ۹۳/۱۱/۱۸
    -
  • ۹۳/۱۱/۱۸
    -
  • ۹۳/۱۱/۱۳
    -
  • ۹۳/۱۱/۱۲
    -

-

شنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۳، ۰۷:۳۶ ق.ظ
سرم آنقدر گرم چشمهای وسوسه بود
که از مورچه های سیاه زندگی مه آلودم غافل شدم
تار های عنکبوت حریص دنیا بر پیکره ی رهاییم تار تنیدند و
بر حلقوم وحشت بی خدا ییم فرو ام میبرند.
نمی دانم چرا اینقدر از مرگ می ترسم وقتی که تنها پنجره ی
پیوندم با چشمهای توست.
۹۳/۱۱/۱۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
Fahim

نظرات  (۱)

نگاه به مرگ از یک اتفاق ناگوار به یک حادثه ی گوارا باید تغییر کند
پاسخ:
نا گوار شرک خفی و اشکار زندگی منند
و به خیالم وقتی نتونم از بند ها رها بشم
مرگ خودش گوارا ترین رهاییه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی