شاعرانه

آخرین مطالب
  • ۹۳/۱۲/۱۳
    -
  • ۹۳/۱۲/۱۰
    -
  • ۹۳/۱۱/۲۳
    -
  • ۹۳/۱۱/۲۱
    -
  • ۹۳/۱۱/۱۸
    -
  • ۹۳/۱۱/۱۸
    -
  • ۹۳/۱۱/۱۸
    -
  • ۹۳/۱۱/۱۳
    -
  • ۹۳/۱۱/۱۲
    -

تنها ملکه ی زندگی من

چهارشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۱۷ ق.ظ

مادرم مورچه ی کارگری بود که زمستان را

در کرسی های داغ می خواباند

تا بهار را به دور از چشمان سفیدش بریسد و

بر تن اندیشه های نو کند

بهار را  در تار و پود زمین می کاشت و آفتاب را از طلوع می چید و

در استکانهای ناشتایی مان می ریخت.

ما هر صبح با استکانی از شور و  روشنی راهی

چیدن خوشه های تقدیر می شدیم.

مادرم بذر زندگی را هر بهار از زنبیل تجربه هایش
بر ضمیر نا آراممان می پاشید

و تابستان سبک و سنگین کاشته هامان را درو می کرد و

به نسیم مهر می سپرد

تا رفتنی ها را از ماندنی ها جدا کند و در زنبیل تجربه ها ی مادری مان جا دهد.

مادرم تنها مورچه ی کارگری بود که ملکه ای توانمند در خود داشت.



۹۳/۱۱/۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰
Fahim

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی