-
شنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۳، ۱۰:۱۸ ق.ظ
زمین سرد می بوسد تن سبز تو را هر عید
و گر می گیرد از عشقی که در هرم تنت خندید
خیالم پرسه های بی قراری توی ذهن یک زمستان شد
و شعری سرد چون اوراق بهمن در شبم پیچید
هنوزم در نفسهای سپید صبح می خندی
هنوز از موج لبخند تو می لرزد تن هر بید
پس از تو سفره ی عیدم تب یک سنگ خواهد داشت
تو را از هشتمین سین شب هر عید باید چید
زمستانی ترین طعم بهاری , دلخوشم اما
به اینکه می توان روی تورا از پشت گلها دید
کنار بستر سرد سکوتت شعر می خواند
کسی که خط به خط طغیان چشمان تو را فهمید
۹۳/۱۱/۱۸
زیبا بود