-
يكشنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۳، ۱۲:۰۳ ب.ظ
دست ایهام به چشم تو شبیخون زده است
ماه در آینه ی وصف تو مجنون زده است
حال تو معجزه ی خلقت و من در عجبم
که خدا با چه شرابی به رگت خون زده است
با وجود تو در اثبات خدا نقلی نیست
کوه از شانه ی ایمان تو بیرون زده است
نفخ این صور که در واژه ی رفتار شماست
به دل هر چه که بوده ست شبیخون زده است
مرگ یک حس محال است بر آن قلبی که...
گره ای بر نخ احساس شما چون زده است
کشته ی چشم شماییم همه , دانه چرا
هرکه در دام تو افتاد به قارون زده است
۹۳/۱۲/۱۰