غزل
يكشنبه, ۹ آذر ۱۳۹۳، ۱۰:۵۸ ق.ظ
از چشم تو افتاد نگاه نگرانم
افتاد , شکست شیشه ی اندوه گرانم
از گونه ی سرخ غزلم آه چکید و
جاری شده بر دفتر من خون جوانم
پایم ز نشیب تب یک حادثه لغزید
احساس تر قله چکید از نوسانم
ای کاش که خوابم ببرد بعد تو شبها
از چله ی چشمان سیاهت برهانم
برف دی و بهمن به تنم ریخته اندوه
اسفند شو این برف بیا و بتکانم
تایک سبد از باغ دلت گل بربایم
بگذار که از هرم تنت شعر بخوانم
۹۳/۰۹/۰۹
مصرع دوم زیادی داره..
و بیت آخر نیز ..
اما یکی به آخری خیلی زیبا