غزل
جمعه, ۳۰ آبان ۱۳۹۳، ۰۵:۴۱ ب.ظ
دستم نمی رسد به تو با آنکه در منی
شوق دعا در آینه ی چشم یک زنی
وقتی پیمبری شده ای وعده می دهی
تنها دوباره چوب به یک مرده می زنی
حتی حدیث قدسی تان کار ساز نیست
میلی نمانده نار مرا نور گشتنی
او که ملک به سجده ی تو امر می نمود
ما را هبوط داده به آلوده دامنی
مایوس لطف چشم خداییت نیستم
پلکی بهشت برجگر برزخ افکنی
در حسرت پر از ترک زود زود من
تو بهترین بهانه برای شکستنی
شوق دعا در آینه ی چشم یک زنی
وقتی پیمبری شده ای وعده می دهی
تنها دوباره چوب به یک مرده می زنی
حتی حدیث قدسی تان کار ساز نیست
میلی نمانده نار مرا نور گشتنی
او که ملک به سجده ی تو امر می نمود
ما را هبوط داده به آلوده دامنی
مایوس لطف چشم خداییت نیستم
پلکی بهشت برجگر برزخ افکنی
در حسرت پر از ترک زود زود من
تو بهترین بهانه برای شکستنی
۹۳/۰۸/۳۰