غزل
سه شنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۳، ۰۸:۲۳ ق.ظ
جهان خالی تر از ادراک حتی یک توهم بود
و حوا همچنان در بهت آن یک دانه گندم بود
سکوتی در نگاه مات دنیا دانه می پاشید
سکوتی....گفتن افسوس را عین تکلم بود
عطش از سیب می افتاد بر دامان سرخ ما
هراسی مشترک....این ابتدای یک تفاهم بود
خدا از دور بر بی تابی ما بی قراری کرد
خدا از دور بر گستاخی ما در تبسم بود
به قربانگاه عصیان برد آن دشنه تن ما را
نگاهی پشت پرچین شباهت های مردم بود
زمین پر بود از آن سیب های سرخ و گندم .. آه
بیا تا بشمریم این بار. هبوط بار چندم بود
۹۳/۰۸/۲۷