غزل
دوشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۳، ۱۰:۴۵ ق.ظ
بیرون چه می کنی همه از خویش مبتلام
در بند خود شدم که مردد شده صدا م
آیینه ای به غیر خودم نیست پیش روم
آه مکرر ست ضربان دقیقه هام
انبار سرد و تیره ی افکار دور دست
راه نفس گرفته در این دود و ازدحام
تا جرعه نوش باده ی دنیاست جام من
تصویر شعر من همه بغضند در نیام
از خود هر آنچه ام خجلم پیش چشم دوست
انسان دمدمی ی گره خورده نا تمام
آن دیو و دد چقدر شبیه ......چه آشناست
انسانم آرزوست در این عصر دیو و دام
۹۳/۰۸/۱۹